حس غریبی دارم وقتی روشنایی شمع را در تاریکی مطلق میبینم
حس غریبی دارم وقتی زوزه ی باد حسرت درختان کوچه ی خاطره را در می نوردد
حس غریبی دارم وقتی دود تنهایی را از ریه هایم خارج میکنم و نفس کم می آورم...
حس غریبی دارم وقتی روشنایی شمع را در تاریکی مطلق میبینم
حس غریبی دارم وقتی زوزه ی باد حسرت درختان کوچه ی خاطره را در می نوردد
حس غریبی دارم وقتی دود تنهایی را از ریه هایم خارج میکنم و نفس کم می آورم...
همه ی اون وبلاگا پاک شدن دیه...
کلا خیلی ضایع با اکانت های دیگه میرم وبلاگا😂 همه هم آخرش میفهمن🤦🏻♀️
داخان نیس آدم با دو تا اکانت و دو شخصیت زیر یک پست حرف بزنه؟🤔
عایا میدانستید این میم مثل من هم من بودم:/ و عین *****ها با دو تا اکانت پیام میدادم:/ خدایااا من چرا انقدر داخانم🤦🏻♀️🤦🏻♀️😂😂